یکشنبه ۱۱ شهریور ۰۳ ۲۰:۱۰
حالا که نزدیکتر میشد، متوجه شد 896 که بیشتر و بیشتر اتفاقاتی را که ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است رخ داده باشد، تصور میکند و بیشتر و بیشتر بیصبر میشود. تعادلی در جلوی چشمانش آویزان بود.با شادی مطلق در یک طرف و بدبختی 895 مطلق در طرف دیگر. موضوع به آنچه او در هیل تاون کشف کرد بستگی داشت. هر دو در سکوت نشسته بودند و هر دو به یک چیز فکر می کردند، در حالی که از کنار مکانی که هلن قبلاً آرتور را دیده بود می گذشتند. دختر در حالی که به آن نگاه میکرد میلرزید، زیرا همه رنجهای روز قبل دوباره در مقابلش قرار گرفتند و ترسهای او را واقعیتر و مهمتر کردند. او خودش را مجبور کرد نگاه کند.
اما نیمی از این فکر بود که ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است دوباره آرتور را ببیند. اما این اتفاق نیفتاد و یکی دو دقیقه دیگر کالسکه به خانه ای که او زندگی می کرد آمده 897 بود. او افسار را به آقای هوارد داد و به سرعت بیرون آمد.
او زنگ را به صدا درآورد و سپس یک دقیقه ایستاد و انگشتانش را تکان داد و منتظر ماند. زنی که خانه را نگه می داشت و هلن شخصاً او را می شناخت، در را باز کرد. میهمان وارد شد و با نفس نفس بیرون رفت: “آرتور کجفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد 898 , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است؟” در حالی که منتظر جواب بود.
دستانش به وضوح می لرزیدند. زن پاسخ داد: “او داخل نیست، خانم دیویس.” “او کجفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است؟” هلن گریه کرد. پاسخ این بود: «نمیدانم». “او رفته فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق 899 , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
و دختر به عقب برگشت و قلبش را گرفت. “کجا رفته؟” “نمی دانم، خانم دیویس.” دیگری شروع کرد: «اما چه…» زن در حالی که در پیش بند خود می چرخید و تکه کاغذ مچاله شده ای را در دستان لرزان هلن گذاشت، گفت: “این همه آنچه را که می دانم به شما خواهد گفت.” دختر آن را گرفت و نگاهی به آن انداخت. سپس با تلوتلو خوردن پشت به دیوار، رنگ پریده وحشتناک و تقریباً غرق شد. یادداشتی که در دست آرتور بود، اما آنقدر ناپایدار بود که تقریباً ناخوانا بود، به این صورت بود: «در هفته گذشته در این تابلوی من خواهید یافت.
من مجبورم هیل تاون را ترک کنم و دیگر برنخواهم گشت.» و این تمام بود. هلن به آن خیره شد و دوباره خیره شد و سپس آن را رها کرد و به او خیره شد و با صدایی توخالی گفت: “و من هرگز برنخواهم گشت!” زن ادامه داد: “این تنها چیزی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که می توانم در مورد آن به شما بگویم.” از دیروز صبح که الیزابت اینجا بود او را ندیده ام. دیشب دیر برگشت و چمدانش را بست و رفت.» هلن روی صندلی فرو رفت و صورتش را در دستانش فرو برد، که از ناگهانی آن کشف کاملاً غرق شده بود. او برای مدت طولانی بدون صدا یا حرکت در این حالت باقی ماند و زن به تماشای او ایستاد و به خوبی می دانست قضیه چیست.
- ۸ بازديد
- ۰ ۰
- ۰ نظر