شنبه ۱۰ شهریور ۰۳ ۱۵:۴۱
لحظه ای خیره شد و سپس سیلی محکمی به ران خود زد. “من آن را دارم – من آن را دارم!” او گریه کرد. عمو جان با کمی عصبانیت گفت: «به ذهنم خطور میکند که تو لایق تمام چیزهایی که داری، و بیشتر. عجب 865 فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که گردنت را نشکستی.» “چی داری فرار کن؟” از آرتور پرسید. “من توری ها را پیدا کردم.” “چی؟ – کجا؟” آنها فریاد زدند. بث را به طعنه اضافه کرد. او پاسخ داد: «بعد از اینکه پیاده شدم. “همه ما چه احمقی بودیم!” “آیا با مهربانی توضیح می دهید، آقای رونیون؟” میلدرد، خیلی جدی پرسید. “من خواهم کرد. به اندازه کافی ساده 866 فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. فقط به آن تخت نگاه کن.» “تخت!” و حالا همه نگاه ها به کاناپه دوخته شده بود. رانیون گفت: «البته. چیزی بیشتر از یک تشک و فنر وجود دارد.
من دوبار به این موضوع برخورد کردم و باید بدانم.» فصل بیست و یکم – ثروتی در هم شکسته آرتور قبلاً ملافه را در می آورد و روی زمین جمع می کرد. آنها در یک گروه هیجان زده پشت سر او ایستادند، هر سر به جلو خم شد تا حرکات او را تماشا کند. بالش ها – پتوها – ملحفه ها – بالاخره تشک آمد. این آخری که یک پارچه نازک پنبه ای بود، ردی از بقایای پرز مانند و 867 کدر پشت آن بر جای گذاشت و در هنگام برداشتن یک پوشش بوم که زیر آن پهن شده بود، آشکار شد. بوم که تقریباً در یک سطح با چهارچوب تخت بسته شده بود.
به اندازه پنیر سوئیسی پر از سوراخ بود و به خصوص به سمت مرکز بافت از هم پاشیده شده بود و به یک خمیر غبار آلود تبدیل شده بود. “موش!” عمو جان، که سرش بین شانه های سرگرد و رانیون گذاشته شده بود، فریاد زد. انگار فریاد او یک احضار بود، یک جونده خاکستری بزرگ بیرون آمد و دختران با فریادهای بلند عقب راندند، در حالی که جانور مخوف 868 به زمین برخورد کرد و از گذرگاه دور شد.
دیگری و دیگری آن را دنبال کردند، و حالا لوئیز، پتسی، بث، میلدرد و اینز همگی روی صندلی ها می رقصیدند، دامن های خود را به قوزک پا پیچیده بودند و مانند قبیله ای از سرخپوستان غوغا می کردند. در میان این هولابالوی وحشی، که دل مردان شجاع را به وحشت انداخت، زیرا در آن لحظه آنها گیجتر از آن بودند که بفهمند علت آن چیست، شش یا هشت موش هیولا از روی بوم پارهشده که تخت را پوشانده بود پریدند و ناپدید شدند. پله ها آرتور دستش را پایین آورد تا بوم را بالا بیاورد و در حالی 869 که لانه ای از حیوانات موذی کوچکتر را کشف کرد.
به عقب پرید و در تلاشی کورکورانه برای فرار از مزاحمان آنها این طرف و آن طرف می چرخید. رونیون یک کاسه برنجی عمیق از قفسهای آورد و موشهای کوچک را داخل آن انداخت و در کنار آن ایستاده بودند تا دیگران را در حالی که ظاهر میشدند دستگیر کنند. به تدریج ولدون جلد را عقب کشید و با انجام این کار، حقیقت پیشگویی رانیون آشکار شد. کل فضای محصور شده توسط قاب تخت حکاکی شده، از کف تا لبه بالایی آن، با توری های ارزشمند پر شده بود. یعنی زمانی کاملاً بسته بندی شده بود، اما اکنون موش ها تونل ها و لانه ها و بلوارها را از بین توری های گران قیمت در هر جهت خورده بودند.
صحنه تباهی مطلق بود. هر چقدر هم که این مجموعه زمانی گرانبها بوده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، در وضعیت کنونی آن ارزش یک سنت مس را نداشت. طرف با هیبت و حیرت آمیخته به این منظره خیره شد. پشیمانی از نابودی پارچه های زیبا در ابتدا باعث شد که آنها از این واقعیت غافل شوند که میراث میلدرد لیتون در نهایت بازیابی شد – فقط بی ارزش شد. آرتور چند تکه را بیرون کشید و روی زمین پخش کرد و بدین ترتیب بخش هایی از الگوهای زیبای قطعات مختلف را به نمایش گذاشت. سپس، به امید یافتن تعدادی از دندانهای بیرحم موشها، او و رونیون شروع به کشیدن پشته و کار کردن به سمت پایین به سمت زمین کردند.
- ۹ بازديد
- ۰ ۰
- ۰ نظر