شنبه ۲۷ مرداد ۰۳ ۲۲:۵۶
یک روش بی دقت منجر به یک نتیجه طبیعی شد. در حالی که هال تماشا می کرد، چهره ییکوا از گوشه بیرون آمد و خود را در مقابل پیرمرد اسلواکی مبهوت قرار داد. بود آدامز، پلیس معدن وارد شد، که دستانش را مشت کرده و تمام بدنش را برای ضربه منقبض کرد. میکو او را دید و ناگهان فلج به نظر رسید. شانههای خمیدهاش به زمین افتاد، و 540 دستها پایین افتادند.انگشتها باز شدند و بلیطهای کاغذی گرانبها روی زمین افتادند. میکو مانند خرگوش جن زده به پلیس نگاه می کرد بدون اینکه حتی سعی کند از خود محافظت کند. هال به شبکه سرعت می دهد. او می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است از دوستش دفاع کند. اما ضربه مورد نظر هرگز وارد نشد. پلیس معدن راضی بود که بی رحمانه 541 خیره شود و به پیرمرد دستور بدهد.
میکو خم شد و کاغذها را از روی زمین برداشت – و کمی طول کشید، چون نمیخوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است چشمش را از پلیس بردارد. وقتی وقت داشت همه چیز را جمع 542 کند، دستور دیگری آمد و میکو اوراق را به باد داد. سپس عقب رفت، دیگری به دنبالش آمد.
دستانش هنوز در مشت بود، و به نظر می رسید که ضربه هر لحظه ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است از او خارج شود. میکو یک قدم دیگر به عقب برداشت، و یک قدم دیگر – و بنابراین آنها از گوشه چشمانشان دور شدند. مردانی که این نمایش کوچک را تماشا می کردند به سمت رفتن برگشتند و هال نتوانست حدس 543 بزند که چگونه پایان یافت. چند ساعت بعد نگهبان هالی آمد.
این بار بدون آب و نان. در را باز کرد و به زندانی دستور داد که با او بیاید. هال به طبقه پایین رفت و وارد دفتر جف کاتن شد. مدیر منطقه پشت میزش نشسته بود و سیگار توی دندانش بود. داشت می نوشت و به نوشتن ادامه داد تا اینکه زندانبان رفت و در را بست. سپس روی صندلی چرخان خود چرخید، پاهایش را روی هم گذاشت، به عقب تکیه داد و به معدنچی جوانی نگاه کرد.
که لباس کار آبی کثیف پوشیده بود، موهایش پشمالو و صورتش از زندان رنگ پریده بود. چهره اشرافی مدیر منطقه لبخندی را نشان می داد. او گفت: «خب، مرد جوان، تو اینجا در معدن خیلی بامزه بودی». هال پاسخ داد: «فقط ممنون، انتقاد کردن مناسب نیست». “تو تمام طول خط ما را شکست دادی، نه؟” پس از لحظهای سکوت، افزود: به من بگو، فکر میکنی.
از این کار چه نتیجهای خواهی 544 گرفت؟ هال پاسخ داد: «الک فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استون همین را از من پرسید. »فکر نمی کنم توضیح دادن فایده زیادی داشته باشد.
فکر می کنم شما بیشتر از فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استون به نوع دوستی اعتقاد ندارید.» مدیر منطقه سیگار را از دهانش بیرون آورد و خاکستر را تکان داد. یک نگاه جدی روی صورتش آمد و با بی تفاوتی به هال نگاه کرد. “آیا شما سازمان دهندگان اتحادیه های کارگری هستید؟” بالاخره پرسید هال پاسخ داد: “نه.” «تو مرد متمدنی، تو کارگر نیستی، من این را می دانم.
چه کسی به شما حقوق می دهد؟” »همین! شما به نوع دوستی اعتقاد ندارید.» دیگری حلقه ای از دود را در سراسر اتاق دمید. »می خواهی شرکت را به جیب بزنی، نه؟ آیا شما نوعی تحریک کننده هستید؟» “من یک معدنچی هستم که دوست دارم بازرس وزن کشی شوم.” «سوسیالیست؟» “این بستگی به این دارد که اوضاع در اینجا چگونه پیش می رود.
مدیر منطقه گفت: «بله، من می بینم که شما جوان باهوشی هستید. پس کارتهایم را روی میز گذاشتم تا ببینی. شما به عنوان یک بازرس وزن در دره شمالی یا در هر مکان دیگری که “YPY” چیزی برای گفتن داشته باشد کار نخواهید کرد. همچنین شرکت را به خاطر رضایت خود مورد آزار و اذیت قرار نمی دهید. قرار نیست حتی تو را بزنیم و شهیدت کنیم. دیشب به این فکر می کردم که این کار را انجام دهم.
- ۱۰ بازديد
- ۰ ۰
- ۰ نظر