شنبه ۲۷ مرداد ۰۳ ۱۷:۰۱
که با آن مردان نشان دادند که همه چیز خوب فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. پس از رسیدن به انتهای چاه معدن، آنها هنوز به زمان نیاز داشتند – هیچ کس نمی دانست چقدر – قبل از رسیدن به قربانیان 520 حادثه که هنوز زنده بودند.مردان کلاه ایمنی گفته بودند که اجساد در پایین میل وجود دارد، اما اتلاف وقت برای بردن آنها فایده ای ندارد، زیرا این افراد باید چند روز پیش کشته شده باشند. هال گروهی از زنان را دید که کسانی را که از معدن بازدید کرده بودند را احاطه کردند و از آنها پرسیدند که آیا آنها اجساد را می شناسند یا خیر. به نظر می رسید جف کاتن و باد آدامز در کار قبلی خود بودند: راندن زنان. سبد فرود برگشت تا گروه دیگری را سوار کند. حالا دیگر نیازی به ادامه محتاطانه نبود. سبد با سرعت خوبی فرو رفت و گروهی پس از دیگری در گودال 521 وحشت فرود آمدند.
مردانی جدی و آرام با کلنگ، میله های آهنی و بیل در دستانشان. در زیر زمین، آنها در سراسر معدن، با لامپ های ایمنی روی پیشانی خود، به دنبال تجهیزات حفاظتی ساخته شده توسط معدنچیان بودند. با ضربه زدن به آنها، آنها ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت 522 , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است پاسخ مردهای زنده را از طرف دیگر بشنوند.
یا بدون هیچ مشکلی از بین بروند و مردانی را بیابند که دیگر نمی توانند هیچ نشانه ای بدهند، اما ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است هنوز جرقه ای از زندگی در آنها وجود داشته 523 باشد.
یکی پس از دیگری، آشنایان هال به معدن فرود آمدند – “بیگ جک” دیوید، بوهمین ورسماک، کلووسکی لهستانی و در نهایت جری مینتی. جری کوچولو در حالی که روی شانه هال نشسته بود، دستش را تکان داد و رزا که به سمت آنها آمده بود، به بازوی هال تکیه داد و چیزی را قلاب بافی نکرد، گویی روح خود را دیده بود که در معدن فرود آمده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت 524 , ورق دعا و جادو و طلسم است.
تیم رافرتی چشم آبی به جستجوی پدرش رفت، همراه با بقیه به «اندی»، پسر یونانی که پدرش سالها پیش در حادثهای مشابه کشته شده بود، به رووتا رفت و به کارمینو، مدیر معدن، پسر عموی جری رفت. . نام به نام در میان جمعیت ذکر می شد، مانند قهرمانانی که به جنگ می روند. ۱۸. هال با نگاهی به اطراف، عده ای خوشگذرانی را دید. ویوی کاس با برت اتکینز زیر یک چتر ایستاده بود.
باب کرستون و دیکی اورسون هم بودند. دومی ها کت های بارانی و کلاه های ضدآب پوشیده بودند و با کارترایت گپ می زدند – این مردان بلند قد و لباس بی عیب و نقص شبیه موجوداتی از دنیای دیگری به نظر می رسیدند که در کنار معدنچیان لاغر و سیاه شده از غبار زغال سنگ ایستاده بودند. با دیدن هال به سمت او حرکت کردند. “پسر را از کجا آوردی؟” باب پرسید.
لبخندی روی گونه های تازه تراشیده اش پخش شد. هال، روی جری کوچولو پرید و او را پایین آورد. »سلام مرد کوچولو!» گفت باب »سلام، سلام!» بدون تردید جواب داد جری کوچولو می توانست حرف بزند. او به عنوان یک همراه واجد شرایط بود. او در حالی که با چشمان تیره درخشان به غریبه بلند قد نگاه می کرد، گفت: «پدرم به معدن رفت». “واقعا؟” دیگری پرسید. “چرا نرفتی؟” »بله، پدر آنها را می آورد. او از هیچ چیز نمی ترسد، پدر.» «اسم پدرت چیست؟» “جری بزرگ.” “اوه! و وقتی بزرگ شدی چه کار خواهی کرد؟” “من نیز محرک خواهم بود.” “به این معدن؟” «نه هر روز!» »چرا نه؟» جری کوچولو مرموز به نظر می رسید. او گفت: “شما هر آنچه را که می دانید، نمی گویید.” مردان جوان خندیدند. این یک درس بود! “فکر می کنی به کشور قدیمی برمی گردی؟” از دیکی اورسون پرسید. جری کوچولو پاسخ داد: “من نمی روم، قربان.” “من آمریکایی هستم.” شاید دوباره رئیس جمهور شوید.» پسر، رئیس اتحادیه معدنچیان پاسخ داد: این را پدر می گوید. مردان جوان دوباره خندیدند. اما رزا عصبی زمزمه کرد و آستین پسر را گرفت.
- ۱۱ بازديد
- ۰ ۰
- ۰ نظر