سوارش بالای سرش پرواز کند، در تپه ای در جاده افتاد. خوشبختانه برای آقای دنی، او در فن زمین خوردن مهارت داشت و با اینکه دستانش بریده شده بود و خون روی صورتش جاری بود، توانست به سختی بالا بیاید و به سمت فریاد سگ های شکاری بدود. هنوز وقت بود. نفس نفس زدن و سرگیجه، و نیمه کور از خون خود، او می دانست که 430 هنوز زمان وجود دارد، و او بدون توجه به همه چیز به جز سگ های شکاری، تلاش کرد.
دیوار بلندی مخفی را از مسیر جدا میکرد و او میتوانست دروازهای را ببیند که تنها ورودی چوب در این سمت باز ایستاده بود. دروازه ای آهنی بود، بسیار مرتفع، با میله های آهنی عمودی نزدیک، و چانترس 434 با او در حال مسابقه دادن بود تا اول به آنجا برسد، چانترس، با تمام کوله پشتی هایش.
دینی جانی برنده شد. این رابطه بسیار نزدیکی بین او و چانترس بود، و بینی ارزشمند آن سگ شکاری خوب نزدیک بود که دروازه ها به هم بچسبند، اما دینی جانی اول بود. سپس خود را به سمت گله پرت کرد، شلاق زد، قیچی کرد، و مثل یک دیوانه فحش داد، همان طور که در آن لحظه بود. او اغلب برای آقای اوگریدی شلاق زده بود، و سگ های شکاری 431 او را می شناختند، اما بدون حمایت محکم دیوار و دروازه، او شانس کمی داشت.
همانطور که بود، او آنها را دوباره به زمینی که دویده بودند، شلاق زد، و همانطور که این کار را انجام داد، “جغد فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استا” در حالی که حدود یک دوجین از زمین را به سختی در پاشنه های خود داشت، از تپه پف کرد.
“زهر!” دینی جانی نفس نفس زد و با تمام قد 432 روی چمن افتاد، “چوب مسموم فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است!”
وقتی برگشتند تا دنبال “جعبه کبریت” بگردند، او هنوز در بوهیرین دراز کشیده بود. افسار او ناپدید شده بود، و همینطور هموطنان تعقیب کننده. زین مری اوگریدی شکسته بود و دیگر 433 هرگز نمیتوانست از آن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استفاده کند، و دیگر نمیتوانست «جعبه کبریت» را بسازد، زیرا گردنش را شکسته بود.
و به این ترتیب سگ های شکاری که او نجات داده بود، متعاقباً او را خوردند. اما یکی از سمهای کوچک او به یاد نام اوست، و وقتی آقای دنی با کمک آن، پیپ بعد از شام خود را روشن میکند، اغلب آه مناسبی میکشد و میگوید: «خب، مریم، ما هرگز مانند دوباره آن پونی».
- ۱۸ بازديد
- ۰ ۰
- ۰ نظر